وبر در کتاب"اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری" سعی دارد، مناسبات میان حیات دینی، اجتماعی و اقتصادی را در فرهنگ معاصر تبیین کند. وی بر این باور است که میان باورهای دینی و اخلاق پروتستان و رشد حیات اقتصادی- عقلانی بورژوایی، قرابت معینی وجود دارد (وبر،1371: 1). او در صدد تبیین آن است که چرا نظام سرمایه داری معاصر فقط در جامعه های غربی ظهور و توسعه یافته است (وبر،1371: 1).
 اکثر جامعه شناسان، بویژه طرفداران مکتب کارکردگرایی، کارل مارکس و وبر را نماینده دو نظریه متضاد درباره جامعه های سرمایه داری دانسته‌اند، تا جایی که وبر را مارکس بورژوا نامیده‌اند. برخی دیگر در صدد آشتی دادن و نزدیک کردن آنها برآمده و ادعا کرده اند که وبر بیشتر از هر کس دیگری تحت تأثیر مارکس قرار گرفته است. در نتیجه تحلیل آنها از نظام سرمایه داری تا حدودی نزدیک به هم یا حداقل مکمل یکدیگر است؛ تا جایی که از نجوای وبر با شبح مارکس سخن به میان رفته است. در این میان جامعه شناسان اقتصادی معتقدند که میان نظریه مارکس و وبر از لحاظ نظری تفاوت اساسی وجود ندارد و اگر تفاوتی به چشم می خورد، ناشی از تاکید یا عدم تاکید هر کدام بر جنبه‌های گوناگون ساختهای اقتصادی یا فرهنگی و اجتماعی است ( وبر،1371: 2).
به نظر وبر، موضوع اصلی، چگونگی و میزان تاثیر ارزشهای فرهنگی و دینی بر رفتار افراد و جامعه نیست، بلکه باید دید این ارزشها چگونه و به چه میزان بر رفتار تاثیر دارند و خود چگونه تحت تاثیر متغیر های دیگر قرار می‌گیرند (وبر،1371: 12).